باز هم از دیوارهای فاصله عبور می کنم
و در اوج دریای بی پایان چشمانت غرق می شوم
تا در ان لحظه در نگاه تو گم شوم
تا خودم را بیابم و از زندان لحظه های بی تو بودن رها شوم
شاید بتوانم به رویای با تو بودن برسم
چه رویای شیرینی است رویای با تو بودن
رویایی که دست مرا به دستان گرم تو می رساند
انگاه
من در گرمای وجود تو ذوب می شوم
در ان زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است
در این رویای دلنشین تنها دلهای ما هستند که با هم نجوا می کنند
چه زیباست رویای با تو بودن.